دوستم میگفت

♬♪♭♪ خـَ ـط خـَ ـــطـےِ یـ ﮧ כخـ ـتَـــــره
اولویتـ اولـ "غرورمــﮧ" چـوטּ تمـومـِ "وجـوכمــﮧ"

 

 

دوستم میگفت پسر عموش براش تعریف میکرده:

 

من و داداشم خیلی با هم صمیمی هستیم و همیشه باهمیم ...

طبق معمول اون کارهاشو می ندازه گردن من به عنوان مثال:

تعمیر ماشینش و پاس کردن چکاش و...

یه روز تو خونه داشتیم دور هم شام می خوردیم

که من به زن داداشم گفتم:

پس چرا بچه دار نمی شین تا من عمو بشم

پدرم برگشت با نیش خند گفت:

پسر اون که دست داداشته باید از اون بپرسی

منم یهو از دهنم در اومد گفتم :

لابد داداش می خواد این و هم بندازه گردن ما!

یه لحظه دیدم همه ساکت شدند !!!

منم در عرض اپسیلون ثانیه خودمو گم و گور کردم!

من

دوستم

زن داداشش

بشار اسد

ارمان های امام



نظرات شما عزیزان:

پرنسس
ساعت21:22---4 بهمن 1391
یاه یاه یاه یاه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاريخ 2 / 11 / 1391ساعت نويسنده .._✓✔ سحــــر جـــونــے ツ |